وعده



+ببخشید آقا اگه میشه نگه دارید. کار واجبی دارم. دو سه دقیقه بیشتر طول نمی کشه. ممنون می شم.

- نیم ساعت دیگه میرسیم به شهر، نگه می دارم.

جدی و محکم جواب مسافر را می‌دهد که دیگر خسته شده از التماس کردن‌های اینچنینی. صدای ترانه را کمی بلندتر می‌کند. از آینه‌ی پهن جلو، به مسافر نگاهی می‌اندازد. هیکل چندان درشتی ندارد. لباس آبی رنگش به تنش زار می‌زند. از این دست آدم‌های جانماز آب کشیده، هر از گاهی می‌بیند و دنده پهن شده است. می‌داند چگونه و چطور جوابی را به رویشان بیاندازد که راهشان را بکشند و بروند.

حواسش را به جاده و ترانه می‌دهدکه ذره ای، صدایش شبیه زنش نسترن، نیست. زیر چشمی، کنار پایش را می‌نگرد تا تصویر چشم‌نوازی که آنجا چسبانده، ضمیمه‌ی ترانه و چه چه ناز و پر عشوه‌ی خواننده شود و روحیه که هیچ، وجودش را گرم کند. سرخوشی مستانه‌ای که تا عمق مغز استخوانش را گرم می‌کند و هوس گرمای پتوی نارنجی دونفره‌ای را می‌کند.

+ببخشید آقا، اگه می شه نگه دارید من پیاده می‌شم.

صدای آرام مسافری است که خیالِ پرهیجانش را به یکباره، پَر می‌دهد. سرش را بر می‌گرداند ببیند کدام مسافر بیشعوری است که این ساعت، وسط بیابان، دم گوشش، وز وز کرده و می‌خواهد پیاده شود. همان پیراهن آبی است. روی صورتش دقیق می شود. جدی است. ته لبخندی دیده می‌شود اما لبخند نیست.

-  چیه اقا هی می‌خوای نگه دارم؟

+ چند دقیه کار واجب دارم .

- گفتم که نیم ساعت دیگه می‌رسیم.

+  منم عرض کردم خیلی دیره. لطفا نگه دارید.

-  من معطلت نمی‌شم. خود دانی.

با حرص می‌گوید و مسافر را پیاده می‌کند و بدون ذره ای مکث، راهش را می‌کشد و می‌رود.

از آن وقتی که از اتوبوس پیاده شده، هفت ساعتی می‌گذرد. ساک یشمی رنگ کوچکش را کوله وار، بر پشت انداخته و رومه‌ای را روی سر،کلاه کرده و بسیار آرام قدم از قدم برمی‌دارد. شش ساعت پیاده روی، کم چیزی نیست. قدم زدنش اما شبیه قدم زنی دونفره، زیر درختان بهاری و به بارِ شکوفه نشسته است. انگار که باد، شکوفه های سفید رنگ بادام را جلوی رویش به رقص در آورده باشد، سرمست، آرام قدم می زند. هر از گاهی به جاده نگاه می‌کند اما خبری نیست. ماشین‌هایی هم که رد می‌شوند، لابد از ترس اینکه راهزن است، سوارش نمی‌‌کنند. در راه مانده که می‌گویند، اوست. صدای بوق و ترانه‌ی بلند ماشینی، او را از خیال خوشی که به پروازش در آورده بود، در می‌آورد. ماشین جلوتر از او نگه داشته است. پا تند می‌کند که معطل او نشوند.

-  سام علیک داداش. کجا می ری این وقت روز ؟

صدای ضبط را خفه می‌کند. نگاهی به سر و رویش می‌کند و ادامه می‌دهد: "عاشقی؟ تک و تنها وسط برّ ِبیابون؟"

لب‌های خشکیده‌اش به لبخند باز می‌شود. همان طور که کمر خم کرده و سرش را هم‌راستای صورت پسرجوان خوش تیپ و خندانِ داخل ماشین کرده است می‌گوید:

+ سلام اخوی. خداقوت. می‌رم ولایت. ماجرا داره. جا دارین ما رو هم چند قدمی جلوتر ببرین؟

- آره داداش. بپر بالا. مرجان. مرجان گلم، خوابی؟ می یای جلو یا داداش بشینه؟

حسین که متوجه حضور خانمی داخل ماشین نشده بود، رو به راننده می‌گوید: "ببخشید متوجه نشدم تنها نیستین. مزاحمتون نمی‌شم. خدا خیرتون بده نگه داشتین. ممنونم. "

- نه داداش. مزاحمت چیه بپر بالا.

دولا می شود و در جلو را برای حسین باز می‌کند. مرجان هم می‌نشیند و به مسافر تازه سوار شده زل می‌زند. هنوز هوشیار نشده و نفهمیده این جوان کلاه رومه ای به سر، چرا سوار ماشین‌ شده است. گوشی گلکسی‌اش را برمی‌دارد و ساعت را رصد می‌کند: " 12:27 چقدر هوا گرمه." پنجره را تا ته پایین می‌کشد و نیمچه شالی که روی سر و گردنش بوده را بازتر می‌کند. باد گرم به گردن خیس از عرقش میخورد و خنک می‌شود. به جوان صندلی جلو نگاه می‌کند. کمی جا به جا می‌شود تا بهتر بتواند چهره‌اش را ببیند. بطری آب را برمی دارد و سر می‌کشد. جگرش خنک می‌شود : " میلاد جان آب می خوری؟"

- آره گلم. ی بطری هم به داداش هم بده.

در بطری جدیدی را برای میلاد باز می‌کند و به دستش می‌دهد. چیزی درونش او را به قلقلک انداخته. آینه را از کیفش در می‌آورد و رژ لب سرخ‌آبی رنگش را، پُر حجم، به لبان کوچکش می‌مالد. بطری آب جدیدی را باز می‌کند و لب‌های غنچه شده‌اش را به دیواره بطری فشار می‌دهد و برمی‌دارد. نگاهش به میلاد است که با مهمان صندلی جلو گپ و گفت می‌کند.

-         حالا نگفتی این وقت ظهر تو این گرمای 30 درجه زیر آفتاب چه می‌کردی داداش؟

+ واقعیتش از صبح مشغول راه رفتنم. دیگه به ظهر کشید و گرم شد. وگرنه نمی‌خواستم که پیاده روی در ظهرِ تابستانیِ مسیرِ خرمشهر را تجربه کنم.

میلاد نگاهی به صورتش می‌اندازد و بلند بلند می‌خندد. از اینکه جمله را این‌طور با طنزی نهفته و لبخندی شیرین شنیده، خوشش می‌آید.

-         پس از صبح داری راه می‌ری. بابا ایول. اسمت چیه داداش؟

+  حسین

-         حسین آقا. منم میلادم. مرجان هم همسرمه.

+ خدا حفظتون کنه

حسین، سرش را پایین می‌اندازد و کلاه رومه‌ای‌اش را که مدتی است در دستانش گرفته تا خیسی عرقی که آن را از شکل و قواره انداخته خشک شود، به روشِ خاصی تا می‌زند و داخل جیب کناری ساک می‌گذارد.

-         مرجان، گلم، بطری آب رو دادی به حسین؟

= بله بفرمایید حسین آقا.

دستانش که برای بطری آب بلند شده، مکثی کوتاه می‌کند. مرجان دلش قنج می رود و نوش جانی می‌گوید. بطری را می‌گیرد.

+ متشکرم. راستی آقا میلاد، چی شد شما ماشین رو نگه داشتی؟ نترسیدی راهزن باشم؟

_ می خواستم ببینم کودوم مغز خر خورده ای داره وسط بیابون قدم زنی می‌کنه.

و بلند بلند می‌خندد. چشمش به دست حسین قفل می‌شود و جدی‌تر از قبل، ادامه می‌دهد: " نه راستش به قیافه ات نمیخورد راهزن باشی. دلم برات سوخت. مرجان هم خوابیده بود؛ گفتم سوارت کنم، ی کم حرف بزنیم، حوصله م سر رفته بود. بخور آبتو داداش. گوارای وجود. حسابی تشنه‌ای ها."

+ نه خیلی تشنه نیستم. ممنونم. چشم.

دستش را به جیب پیراهنش می برد و دستمال کاغذی تاشده‌ای را در میآورد. طوری که انگار کف دستش عرق کرده، آن را باز می‌کند و به کف دست دیگرش می‌مالد. بطری را به دستی که دستمال در آن جا خوش کرده می‌دهد. سرِ گردِ بطری را کمی این طرف و آن طرف می‌چرخاند و اصطکاکِ خنکِ قلقلک واری، کف دستش ایجاد می‌کند. بسم الله می‌گوید و کمی آب می‌آشامد. دستمال را به فشاری، مچاله می‌کند و داخل جیب شلوارش می‌گذارد. بسم الله می‌گوید و جرعهای دیگر می‌نوشد. امید نگاهش می‌کند. اثر هنریِ رویِ بطری را محو شده می‌بیند. به لبخند می‌گوید :"گوارای وجود داداش گلم، گوارای وجود." چشم به جاده می‌دوزد و از آینه، به مرجان نگاهی می‌اندازد که دیگر شالی، روی سرش نیست و هر چه بوده را باد، پَر داده است.


با درنگ و دقت بخوان:

 

یک سال

365 روز، هر روز 24 ساعت،

فقط در حال عبادت باش.

.

.

اگر این یک سال را خالصانه قربتا الی الله اینگونه باشم، چه می‌شود! (1)طیب و طاهر، بدون گناه و معصیت.

.

.

بنده‌ی خوب خدا،

اگر دقایقی بیاندیشی،

تفکر کنی،

برتر از این یک سال عبادت(2) خالصانه، به نفس و روح خود سود می‌رسانی و به خدا، نزدیک.

 

 

تفکر

موضوعات این تفکر سازنده را در

اینجا بخوانید.

 

 

1. تک تک لحظه‌های عمرتان پر باشد از بندگی و عبودیت خداوند. لحظاتی که مشغول کار هستید، مشغول استراحت، خوردن و . با توجه و نیت، تک تک لحظه‌های غفلت را می‌توان به عبادت، تبدیل کرد.

2. الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ إنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الأَلبابِ» .[

بحار الأنوار : 71/327/22.]

امام صادق علیه السلام : یک ساعت اندیشیدن بهتر از سالى عبادت است. جز این نیست که خردمندان پند مى گیرند».

 


دفتر و قلم؛ آماده.

بنویس. (شما هم بنویسید)

 

1. کارهایی که باید انجام دهم ولو دوست نداشته باشم یا سختم باشد؛ چون مفید است. مثل تلاوت قرآن و دعا، نمازهای اول وقت باتأمل و

 

2. کارهایی که نباید انجام دهم ولو دوست دارم و راحت‌ترم؛ مثل خوش‌خوابی‌های بعد از اذان صبح، سرنزدن به همسایه و .

لیست بلند بالایی شد. خیلی دقیق و جزئی.

.

.

.

.

.

و بعد

 پیامی برای تک تک سلول‌هایم که روزی، به فنا می‌روید برای اینکه به بقا برسید:

گوش دهید.

دستانم.

پاهایم.

قلبم.

مغزم.

شکمم.

همه‌تان، بفهمید:

شما برای راحتی و پاداش دائمی (نیازمان)،  مجبورید صبرکنید(1) بر این انجام دادن‌ و گاهی انجام ندادن‌ها. شما برای .

 تکرار

شما برای.

 

تزکیه


شهدا، این نوع برنامه‌ها‌ را چطور می‌نوشتند؟

اینجا را بخوانید.

1. الإمام علیّ علیه السلام : مَعاشِرَ شیعَتِی ، اِصبِروا عَلى عَمَلٍ لا غِنىً بِکُم عَن ثَوابِهِ ، وَاصبِروا عَن عَمَلٍ لا صَبرَ لَکُم عَلى عِقابِهِ ، إنّا وَجَدنَا الصَّبرَ عَلى طاعَةِ اللّه ِ أهوَنَ مِنَ الصَّبرِ عَلى عَذابِ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ . اِعلَموا أنَّکُم فی أجَلٍ مَحدودٍ وأمَلٍ مَمدودٍ ونَفَسٍ مَعدودٍ ، ولابُدَّ لِلأَجَلِ أن یَتَناهى ولِلأَمَلِ أن یُطوى ولِلنَّفَسِ أن یُحصى . ثُمَّ دَمَعَت عَیناهُ وقَرَأ: وإنَّ عَلَیکُم لَحافِظینَ * کِرامًا کاتِبینَ * یَعلَمونَ ما تَفعَلونَ [ الانفطار : 10 ـ 12 . ] » [ أمالی الصدوق : 96 / 5] .

امام على علیه السلام: اى گروه شیعیان من! برکارى که از پاداش آن بى نیاز نیستید، شکیبا باشید و در ترک کارى که تاب کیفرش را ندارید، پایدارى ورزید، (زیرا) ما شکیبایى بر طاعت خدا را، آسانتر از شکیبایى بر عذاب خداى عز و جلیافته ایم. بدانید که شما عمرى محدود و آرزویى دراز و نَفَسى شماره شده دارید و لاجرم عمر به سرآید و بساط آرزو درهم پیچیده شود و نَفَسها به شماره افتد. حضرت سپس اشک ریخت و این آیه را خواند: همانا بر شما نگهبانانى گماشته شده اند. [فرشتگان] بزرگوارى که نویسندگان [اعمال شما ]هستند. آن چه را مى کنید، مى دانند.»



اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

عَنْ اَحَدِهِما(علیهم السلام) قَالَ: مَا فِی الْمِیزَانِ شَیْءٌ اَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ»؛
کلینی، الکافی، ج2، ص494.

از امام‌ محمد باقر یا امام‌ جعفر صادق(علیهم السلام) روایت است که فرمود: در میزان (و ترازوی اعمال در قیامت) چیزی سنگینتر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست».

 
 

خیلی درهم و برهم بود. اونقدر که دیگه انگیزه‌ای برای کارکردن نداشتم. ترجیح می‌دادم صبح‌ها دیر برم و زود برگردم. آن روز هم علارغم میلم، سروقت رفتم که با صحنه‌ای عجیب روبرو شدم.

 

-         سلام اقای مصطفوی. سرموقع اومدین. بفرمایید.

-         سلام علیکم. بله. ممنونم. ببخشید شما؟

-         مدیرجدید مجموعه هستم. بفرمایید مزاحم کارتون نمی‌شم.

آنقدر مدیرجدیدمون بهمون سرمی‌زد و سراغ کارها و پرونده‌ها رو می‌گرفت(1) که تا اخر اون روز، کاری که در طول دوهفته انجام می‌دادم را تمام کردم و شاداب و سرحال، پر انگیزه به خانه برگشتم. چقدر جالب بود روش مدیریتش. باید تحلیل کنم چرا اینطور پرنشاط شده‌ام و مشتاقم فردا، زودتر از مدیر، به اداره برسم.

 

محاسبه

کنترل نفس در ایام جوانی امکان‌پذیر است؟

اینجا را مطالعه کنید.

 

پاورقی:

 

1. الإمامُ علیٌّ علیه السلام : قَیِّدوا أنْفُسَکُم بالمُحاسَبَةِ ، وامْلِکوها بالمُخالَفَةِ . [

غرر الحکم : 6794 . ]

امام على علیه السلام : نفسهاى خود را با حسابرسى به بند کشید؛ و با مخالفت کردن با آن، زمامش را در اختیار گیرید .

 


 
 
 
 
 

یک زندگی خوشمزه

تجربه ای جالب و پر نور با حضور امام زمان علیه السلام


ویژه سالروز امامت امام مهربانی‌ها، حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف

عرض تبریک

 
 

 

 

 

 

متن نامه در ادامه مطلب. الهی که همه تون ابن بابویه بشین برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. که امام آنطور از شما تعریف کنن
 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و العاقبة للمتّقین و الجنّة للموحّدین و النّار للملحدین و لا عدوان الّا على الظّالمین و لا اله الّا اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ و الصّلوة على خیر خلقه محمّد و عترته الطّاهرین.

 

امّا بعد اوصیک یا شیخى و معتمدى و فقیهى ابا الحسن علىّ بن الحسین بن بابویه القمىّ- وفّقک اللَّه لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحین برحمته- بتقوى اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ اَّکاةِ فانّه لا تقبل الصّلاة من مانع اّکاة و اوصیک بمغفرة الذّنب و کظم الغیظ و صلة الرّحم و مواساة الاخوان و السّعى فی حوائجهم فی العسر و الیسر و الحلم و التّفقّه فی الدّین و التّثبّت فی الامر و التّعاهد للقرآن و حسن الخلق و الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر، فانّ اللَّه عزّ و جلّ قال: لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ و اجتناب الفواحش کلّها و علیک بصلاة اللّیل فانّ النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم اوصى علیّا علیه السّلام فقال: یا علىّ علیک بصلاة اللّیل علیک بصلاة اللّیل علیک بصلاة اللّیل و من استخفّ بصلاة اللّیل فلیس منّا، فاعمل بوصیّتى و أمر شیعتى حتّى یعملوا علیه و علیک بالصّبر و انتظار الفرج فانّ النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم قال: افضل اعمال امّتى انتظار الفرج، و لا تزال شیعتنا فی حزن حتّى یظهر ولدى الّذى بشّر به النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بملاء الارض قسط و عدلا کما ملئت ظلما و جورا. فاصبر یا شیخى یا ابا الحسن علىّ و أمر جمیع شیعتى بالصّبر فانّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ و السّلام علیک و على جمیع شیعتنا و رحمة اللَّه و برکاته و صلّى اللَّه على محمّد و آله».

 

ترجمه نامه:

 

امام حسن عسکرى علیه السلام در این نامه، پس از حمد خدا و درود بر پیامبر و عترت طاهرینش مى‏فرماید

 

اى فقیه مورد اعتماد من، على بن الحسین بن بابویه القمى، خداوند تو را به کارهاى مورد رضایتش توفیق دهد و از نسل تو، اولاد صالح بیافریند. تو را به رعایت تقوى و برپا داشتن نماز و اداى زکات وصیّت مى‏کنم، به رعایت تقوى و بر پا داشتن نماز و اداى زکات، زیرا کسى که زکات نپردازد، نمازش قبول نخواهد شد. و نیز تو را سفارش مى‏کنم به بخشایش گناه دیگران، و خویشتن‏دارى به هنگام خشم و غضب، ارتباط با خویشاوندان، تعاون و همکارى با برادران دینى و کوشش در رفع نیازهاى آنها در تنگدستى و گشاده‏دستى، بردبارى و کسب آگاهى و معرفت در دین. در کارها ثابت قدم و با قرآن هم‏پیمان باش، اخلاق خود را نیکو گردان و دیگران را به کارهاى شایسته امر کن و از پلیدى‏ها باز دار، زیرا خداوند فرموده است: در بسیارى از سخنان آهسته و در گوشى آنها، هیچ خیرى نیست مگر اینکه ضمن آن، به صدقه یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم امر نمایند» [و بطور کلّى‏] تو را سفارش مى‏کنم به خوددارى از تمام معاصى و گناهان.

 

نماز شب را ترک مکن، زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم)در وصیّت خود به علىّ علیه السّلام، سه مرتبه فرمود: بر نماز شب مواظبت نما. و [آگاه باش‏] هر کس نسبت به نماز شب بى‏اعتنا باشد، از ما نیست» پس اى علىّ بن الحسین، تو خود به سفارشات من عمل کن و شیعیان مرا نیز دستور ده تا عمل کنند.

 

نیز تو را به صبر و پایدارى و انتظار فرج توصیه مى‏کنم، زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: بهترین کارهاى امت من، انتظار فرج است». شیعیان ما همواره در غم و اندوه به سر مى‏برند تا فرزندم ظهور کند،همان کسى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بشارت آمدنش را داده است. او زمین را از عدل و داد پر مى‏کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.

 

پس بار دیگر اى علىّ بن بابویه، تو را به صبر و استقامت توصیه مى‏کنم و تو نیز به همه شیعیان و پیروان مرا به صبر و استقامت فرمان بده. به راستى زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث مى‏دهد و عاقبت از آن پرهیزگاران است».

 

سلام و رحمت و برکت حقّ بر تو و بر همه شیعیان ما، و درود خداوند بر  محمّد (صلی الله علیه و آله و سلّم)و آل او

 

1.  این نامه را اکثر محقّقین و صاحبان تراجم نقل نموده‏اند که از جمله آنها، مى‏توان از علامه بحرانى در لؤلؤة ‏البحرین»، ص ۳۸۴، محقّق خوانسارى در روضات الجنّات»، ج ۴، ص ۲۷۳، علامه مجلسى در بحار الانوار»، ‏ج ۵۰، ص ۳۱۷ و ۳۱۸، محدّث نورى در مستدرک الوسائل»، ج ۳، ص ۵۲۷، قاضى نور اللَّه شوشترى در ‏مجالس المؤمنین»، ج ۱، ص ۴۵۳، محدّث قمى در فوائد الرضویة»، ص ۲۸۱، و علامه شیخ محمّد تقى ‏تسترى در قاموس الرّجال»، ج ۶، ص ۴۷۴، نام برد.‏

 

 


دوره بیست و سه سال رسالت پیامبر شامل دو فصل بود.

سیزده سال در مکه، دوران اول که مقدمه ای برای فصل دوم بود. ده سال بعدی هم که دوران شالوده‌ریزی نظام اسلامی و بنای یک الگو و نمونه ای از حاکمیت اسلام برای همه دوران‌های تاریخ و همه مکان‌ها و انسان‌هاست.

 

پیامبر اکرم

با نگاه به سیره پیامبر (1)در دوران ده ساله‌ی مدینه، به شناختِ شاخص‌هایی دست می‌یابیم که بر اساس آن می‌توانیم خود، نظام‌ها و انسان‌ها را با آن، بسنجیم. (2)

بذر اندیشه و عقیده‌ی توحیدمحوری که پیامبر در این دوران‌ها کاشت، باروری درختانی تنومند در زمان مناسب و رهایی انسان‌ها از طاغوت‌ها و بیداری را به دنبال دارد. این الگو، امانتی است در دستان ما و این باروری، به همت و تلاش تک تک ماست.

 

برای آشنایی بیشتر پیرامون شاخصه عدالت در سیره‌ نبوی ، به

اینجا مراجعه کنید.

 

1. امام سجاد علیه السلام فرمود: اَلا وَ اِنَّ اَبْغَـضَ النـّاسِ اِلـىَ اللّهِ مَن یَقْتَدى بَسُنّةِ اِمامٍ وَ لایَقتَدى بِأعمالِهِ . (الکافى، 8: 234، ح 312.)

هشدار که منفورترین مردم نزد پرورگار، کسى است که خود را پیرو روش و مسلک امامى داند و پیروى از اعمال او نکند..


2.قابل توجه کسانی که اهل نقد و نقادی هستند و ملاک‌ها را گم کرده‌اند یا نمی‌دانند. این شاخص‌ها را درست و صحیح باید شناخت.

اهمیت دانستن این شاخصه‌ها گفته شد. همین که شاخص است، مهم بودنش معلوم می شود. در مرحله بعد، مثلا، وقتی دانستی عدالت یکی از شاخصه‌هاست، باید عدل و عدالت را درست فهمید. در عمل هم باید بتوانیم آن‌ها نیکو و به‌جا پیاده کنیم. این پیاده کردن شاخصه ها در خودمان و محیط پیرامون و جهان، مرحله بعدی‌ای می‌شود که هر کس متناسب با همت و تلاشش، به آن دست خواهد یافت ان شاالله.


طهارت

رفتارهایش عجیب و غریب شده بود. اتاق‌ها را جارو می‌کرد. دستشویی را مرتب تمیز می‌کرد. ظرف‌های کثیف را زود می‌شست. هر جایی را که می‌دید آشغالی چیزی افتاده، در خانه، خیابان، مسجد، هیئت و در کل، هر جایی که پا می‌گذاشت، برمی‌داشت و تمیز می‌کرد. واای خدا! نکند وسواسی شده!

    - می‌گما مرتضی، چرا اینقدر تمیزکاری می‌کنی؟ نکنه وسواسی شده باشی؟

چنان متعجب نگاهم کرد که پشیمان شدم از گفتنش.

   + خدا نکنه. فکر نکنم وسواسی شده باشم. فقط مدتیه به کلمه طهارت علاقه پیدا کردم. تو دعای وضو می‌خونی الحمدلله الذی جعل الماء طهورا این طهورا ی لطافت خاصی داره. جالبه زهرا، ی دعاهایی داریم از خدا می‌خوایم ما رو طاهر کنه . مثلا از خدا می‌خوایم که زبان ما رو از دروغ طاهر کنه(1). به نظرت چطوری خدا ما رو طاهر می‌کنه؟

ایندفعه، من متعجب نگاهش کردم

 

فایده‌ی همیشه طاهر بودن را در

اینجا بخوانید.

 

1. امام على علیه السلام: اَللّهُمَّ طَهِّرْ لِسانى مِنَ الْکَذِبِ؛  [بحارالأنوار، ج 86 ، ص 113] خدایا زبانم را از دروغ پاک گردان.


بلند بلند می خواند : کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم / ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم اشک می ریخت و راه می‌رفت و می‌خواند. شبیه رباب و سکینه، برای شما بی‌قراریم / از این سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم


نگاهی به کودکان خردسالم انداختم. با خود گفتم واقعا حاضری؟ با بچه ها بری و هر سختی‌ای را به عشق مولا ، تحمل که هیچ، نوش کنی؟ ، 17 ساعت در اتوبوس ، مسیرهای 4 ساعته بین راه، توقف‌های طولانی مدت دم مرز، باران و گلی شدن  سرما و وسط همه‌ی این‌ها، خواسته‌های ریز و درشت بچه‌ها، دستشویی و .

حاضری؟

اربعین


اینجا، وسط قلب و دل ت، خودتی و خدا(1). اگه حاضر نیستی و نمی توانی، حتی همین شعر را هم نگو که باکی نداری!

 

ولی مولاجان، حسین جانم، اگر دیدن شما، به تحمل و نوش کردن تمامی این‌ها باشد، با جان و دل حاضرم شما را آرزویم است بقیه چیزها مهم نیست صادقانه عزم دیدارت را دارم

با اشک می خوانم: کنار قدم های جابر.

 

خاطره ای از عزمی، صادقانه را در

اینجا بخوانید.


1. امام على علیه السلام: اِذا اَحَبَّ اللّه ُ عَبْدا اَلْهَمَهُ الصِّدْقَ؛ [

غررالحکم، ج 3، ص 161، ح 4101]

هرگاه خداوند بنده اى را دوست بدارد، راستگویى را به او الهام مى نماید.


صدای فریاد و فحش‌هایش را که می‌شنیدم، لرزیدم و بدم آمد. با خودم عهد کردم من، مثل او، نشوم.

دروغ و دورویی‌هایش را که دیدم، بدم آمد و با خودم عهد کردم من، مثل او، نشوم.

بی‌توجهی و همدلی نکردن‌هایش را دیدم، دلم شکست و بدم آمد. با خودم عهد کردم من، مثل او، نشوم.

ادب و راست گویی

 

همین بدی‌ها بود که بخشی از خوبی‌هایم را به وجود آورد. در هر کس که می‌دیدم، با خودم عهد می‌کردم من، مثل او نشوم(1). و مودب به رفتارهای خوب باشم.

 

از امروز، به خود، می‌نگرم. چه چیزهایی در من است که همچو منی اگر ببیند، با خودش عهد می‌بندد، مثل من نشود. عالمی دارد که عهد ببندی، مثل خودت هم نشوی(2).

 


کارکردهای مودب بودن را در

اینجا بخوانیم


پاورقی: 

1. امیرالمومنین علی علیه السلام :إذا رأیتَ فی غیرِکَ خُلْقا ذمِیما فتَجَنّبْ مِن نفسِکَ أمثالَهُ . [

غرر الحکم : 4098.]  امام على علیه السلام :هرگاه خوى ناپسندى را در کسى دیدى، امثال آن را از خودت دور کن.

2. امیرالمومنین علی علیه السلام :أفضلُ الأدبِ ما بدَأتَ بهِ نفسَکَ .[

غرر الحکم : 3115.]  امام على علیه السلام :بهترین ادب آن است که از خود آغاز کنى.



یکی از راه‌های متصف شدن به صفتی، این است که ویژگی‌های صاحبان آن صفت را بشناسیم و در خود پیاده کنیم. اصل و تمام همت ما این است که متقی باشیم. شما از ویژگی‌های متقین، چه می‌دانید؟

 

تقوا

   

   هر وقت می‌دیدمش، تمام ساعات روزش پر بود از برنامه‌های درسی و خدمت در ابعاد وسیع و عبادت و . باز هم از قصورها و کارهای کمش، خجلت زده بود و از خدا طلب بخشش می‌کرد. جالب بود که خیلی هم شکر می‌کرد.

    او که این همه با خدا بود و خدایی کار می‌کرد این بود. ‌پس من چه‌ام ؟!

 

اَلْمُتَّقونَ لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَ لایَسْتکْثِرونَ الْکَثیرَ(1)

تقواپیشگان، از کار کمِ خود راضى نیستند و کارهاى زیاد خود را، بسیار نمى شمارند.

 

 پ.ن1: به نظرتان این نگاه(از عمل کم راضی نیست و زیاد را کم می‌بیند)، از کجا ناشی می‌شود؟

پ.ن2: مفهوم تقوا را در

اینجا بخوانیم


پاورقی:

1. امام على علیه السلام: اَ لْـمُـتَّقونَ لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَ لایَسْتَـکْثِرونَ الْکَثیرَ، فَهُمْ لاَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمونَ وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقونَ؛ نهج البلاغه، از خطبه 184.

تقواپیشگان، از کار کمِ خود راضى نیستند و کارهاى زیاد خود را، بسیار نمى شمارند، در نتیجه، خودشان را زیر سؤال برده و محاکمه مى کنند و از کردار خود بیمناک اند.


مروری بر سوره واقعه بکن(1). ما آدم ها در سه دسته‌ی کلی قرار خواهیم گرفت. السابقون السابقون. اصحاب الیمین، اصحاب الشمال. تو می‌خواهی جزو کدام باشی؟

شاید نتوانیم در همه مسائل جزو السابقون باشیم و یا در عمل، کم بیاوریم اما نیت‌مان کدام است؟ به همین خوب بودن‌ها راضی شده‌ای یا خط مقدم را می‌خواهی؟

یادمان داده‌اند خط مقدم را باید بخواهیم: وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا (2) اما تو چه؟ کدام را می‌خواهی؟

 

سبقت گیرندگان

اگر مثل آن بنده خدا، السابقون را طالبی، بدان یکی از راه‌هایش، این است که از خود و نیازهایت بگذری(3). فکر کن. به چه چیزهایی نیاز داری ؟ اهلش هستی در حالی که نیاز داری، به دیگران ببخشی آنچه نیازت را برطرف می کند؟

 

الهی که باشیم

 

 

از بالاترین درس‌های عاشورا، همین از خودگذشتن است. در

اینجا بیشتر بخوانید.

 

 

1. در

فضیلت تلاوت سوره واقعه، روایات زیادى در منابع اسلامى ذکر شده است، از جمله در حدیثى از رسول خدا(علیه السلام) مى خوانیم: مَنْ قَرَاَ سُورَهَ الْواقِعَهِ کُتِبَ لَیْسَ مِنَ الْغافِلِیْنَ»؛ (کسى که سوره واقعه را بخواند، نوشته مى شود که این فرد از غافلان نیست (تفسیرمجمع البیان»، جلد 9، صفحه 212 و تفسیربرهان»، جلد 4، صفحه 273.)

2. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا (سوره فرقان/ 74) و کسانى‏ اند که مى‏ گویند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان

3.  

الکافی عن أبی بصیر عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهما السلام ، قالَ :قُلتُ لَهُ : أیُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ ؟ قالَ : جُهدُ المُقِلِّ ، أ ما سَمِعتَ قَولَ اللّه ِ عز و جل : وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»
تَرى هاهُنا فَضلاً؟

[الکافی : 4 / 18 / 3.]

الکافى ـ به نقل از ابو بصیر ـ : به امام [باقر یا صادق علیهما السلام ]گفتم : کدام صدقه برتر است؟ فرمود: دِهِش بینوا. این سخن خداى عزّ و جلّ را نشنیده اى که : و [دیگران را ]بر خویشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نیازمند باشند» . آیا در این جا مازادى مى بینى؟ ( یعنى آیا در آیه ، قیدى در خصوص این که مازاد نیاز خود را عطا مى کنند ، مى بینى؟ )

 


این روزها باید مدام به خودمان و اطرافیانمان بگوییم: نترس. نترسید. دنیا، همه‌اش هم، خیلی قلیل و کم است(1). نترسید اگر دنیا را ندارید و نخواهید داشت. داشتید و دارا باشید هم، دارایی‌تان خیلی خیلی کم است.

از خدا بترسید اتقوا الله که اگر از خدا نترسیم، ترس‌هایمان می‌شود همان بحران‌ها و نداشتن‌ها و نکند نتوانیم‌ها و.

ترس‌هایمان را جهت بدهیم به همین سمت(الله)، دنیا و آخرت‌مان تأمین می‌شود.

خرید

می‌گوید: چه مطمئن. چه دلت خوش است بانو!

ایکاش تو هم مطمئن باشی و بچسبی به تقوا در بحرانی‌ترین شرایط که :

 

 وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا هر کس از خدا پروا کند [خدا] برای او راه بیرون‏شدنی قرار می‏دهد

 

  وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ و از جایی که حسابش را نمی‏کند به او روزی می‏رساند

 وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و هر کس بر خدا اعتماد کند او برای وی بس است

 إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْرًا(2) ‏خدا فرمانش را به انجام‏رساننده است به راستی خدا برای هر چیزی اندازه‏ای مقرر کرده است

 

تک تک عبارات بالا را دوباره بخوان. سه باره. بخوان و به قلبت بباوران.

پر خیر و روزی باشید الهی

 

معنای تقوا از زبان دل‌نشین آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه را در

اینجا ببینیم

 

1.  قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقَى  : سوره نساء/ 77.

2. سوره طلاق/ 2و 3


یکی از خواهرانم، خواسته بودند نظم رو توضیح بدیم.

سوال خیلی خوبیهو خیلی خوب تر ، خوشحالم از خواهرم که دنبال معنای دقیق هست. افکارشون منور الهی.

نظم در طبیعت

مسئله‌ی مهمی است.

توصیه‌ای است که امیرالمومنین علی علیه السلام به ما کرده‌اند. از آن توصیه‌های خاص:

 

. هر کس را، که این نامه من به او رسد

 اُوصِیکُما بتَقوَى اللّه ِ و نَظمِ أمرِکُم(1)  سفارش مى کنم به تقوا و نظم در امورتان.

بنظرتون؛

تعریفی که قراره بدیم ، ناظر به مصادیق هست؟ یا خود مفهوم، تعریف داره؟ یک جور دیگه بگم نظم، کجا خودش رو نشون می ده؟ وقتی چیزهایی هست و می بینی؟ یا خود نظم، یک چیزی هست؟

 

باید شیئی، فکری، نیتی، چیزی باشه و در قالب خاصی بره تا ما بگوییم فلان چیز منظم هست. نظم در فلان چیز حاکم شده. فلان جا منظم هست.

 

اما تعریفش؟ خیلی دوست دارم تعریف رو از جهان هستی که منظم ترین نظام هست، استخراج کنیم. منظم ترینی که نشان دهنده ی خالقی منظم هم هست. حالا وقت فکر کردنه. 5 دقیقه، یک ربع، چند ساعت، فکر کنیم :

نظام جهان هستی، چه فاکتور یا فاکتورهایی داره که بهش می گوییم جهانی منظم است؟

 

1. الإمامُ علیٌّ علیه السلام : اُوصِیکُما بتَقوَى اللّه ِ ، و ألاّ تَبغِیا الدُّنیا و إن بَغَتکُما ، و لا تَأسَفا على شَیءٍ مِنها زُوِیَ عَنکُما ، و قُولا بِالحَقِّ ، و اعمَلا للأجْرِ (لِلآخِرَةِ) ، و کُونا لِلظّالِمِ خَصما و لِلمَظلومِ عَونا

اُوصِیکُما ، و جَمیعَ وُلْدی و أهلی ، و مَن بَلَغَهُ کِتابی ، بتَقوَى اللّه ِ و نَظمِ أمرِکُم .[

نهج البلاغة : الکتاب 47.]

امام على علیه السلام : شما دو تن را به تقواى خدا سفارش مى کنم و اینکه در پى دنیا نباشید، گر چه دنیا در پى شما باشد و براى چیزى از دنیا که از شما گرفته شود افسوس مخورید و همواره حقیقت را بگویید و براى پاداش (براى آخرت) کار کنید و دشمن ستم پیشه باشید و یار ستمدیده. شما دو تن و همه فرزندانم و خانواده ام و هر کس را که این نامه من به او رسد، به پروا دارى از خدا و داشتن نظم و انضباط در کارهایتان سفارش مى کنم.


سلام به همه خواهرانم

امروز قراره آش بپزم ببریم ان شاالله برای مجلس سالار شهیدان، امام عزیزمان  



یاد آش پشت پاهایی که می پزیم یاد آش پشت پاهایی که مادران شهدا می پختند و جنازه بچه هاشون برمی گشت گاهی خبرشون فقط می رسید و نه هیچ چیز دیگر

حسین جان می روی با افتخار دلم نمی آید بگویم برو بسلامت نرو سلامتی نذاشتند برایت اما با افتخار رفتی سلام ما را به مادر برسان

حسین جان برو با عزت در آغوش رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم

این دنیا جای ماندن نیست تنگ است برای وسیعی چون شما


دوست داشتم تک تک تون نیت کنین برای این آش حاجت هر چی و از خدا می خوام به تک تک نیت ها و حاجت هاتون برسید

 

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 

مطمئن باشید صلوات بفرستید و فوت کنین برسه به آش، می رسه آش رو از الان بار گذاشتم بسم الله ی نیت و دو نیت هم نه ی آشه و هزاران نیت برای حسین علیه السلامبرای مولامون صاحب امان عجل الله تعالی فرجه الشریف خدایا، کار جمعی ما را قبول بفرما



الهی که مصداق تام و کامل کلام پر نور امیرالمومنین علی علیه السلام باشیم:

إنّ اللّه تعالى أطلع على الأرض فاختارنا و اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون أنفسهم و أموالهم فینا فاؤلئک منّا و إلینا و هم معنا فی الجنّة. (

غرر الحکم و درر الکلم، جلد 1، ص 23)


همانا خداوند ما را برگزید و گروهی را برای ما برگزید تا یاریمان کنند و به سبب شادی ما شاد باشند و به خاطر حزن ما اندوهگین باشند و اموال و جان هایشان را در راه ما بذل کنند. آنان از ما و به سوی ما هستن





فصل رویش

یادت هست که احسان چه بود؟

دقت اول چه بود؟

دقت دوم چه؟

اما می‌دانی. بگذار بی مقدمه بگویم، بی تعارف:

باید ایثارگر باشی که بتوانی بواسطه احسانت، از حق خود بگذری. برای همین است شاید، که مولایمان فرموده مهم‌ترین جزء ایمان، احسان و نیکی کردن به مردم است.(1)

باید کریم باشی که بواسطه احسانت، بخششی کنی ورای بخشش های دیگری و هیچ انتظاری هم نداشته باشی. کریم است که از خود می‌گذرد و به دیگری، می‌دهد. (2)

احسان کردن، سرشت خوبان است و از بدکاران، این کارها بر نمی‌آید. (3) احسان، میوه‌ای است که به اندازه تقوا و ایمانت، ثمر می‌دهد. هر چه متقی‌تر باشی، محسن‌تر هم خواهی شد. (4)

انسان‌های محسن، بر اعمال و رفتار و گفتار خود، مواظبت دارند. (5) اهل تقوا هستند دیگر. سراسر خیر و نیکی‌اند و باز هم می‌گویند : فقط اطاعت امر مولایم بود. ذره‌ای، نیکی‌اش را نمی‌بیند و حاضر است از جان و مال و آبروی خود بگذرد و از هر چه خدا به او داده، انفاق کند.( 6)

بهشت می‌شود دنیایی که محسنین، آن را بسازند. سهم من و تو، در ساختن چنین بهشتی، چه اندازه است؟


الهی که شما هم جزو محسنین باشید. ویژگی‌های محسنین را در

اینجا بخوانید



پاورقی های پر نوووور:

 

1. امیرالمومنین علی علیه السلام : رأسُ الإیمانِ الإحْسانُ إلى النّاسِ.(

غرر الحکم : 5253) : امام على علیه السلام : رأس (مهم‌ترین جزء) ایمان، نیکى کردن به مردم است

2. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله :الرِّجالُ أربعةٌ : سَخِیٌّ ، و کَریمٌ ، و بَخیلٌ ، و لَئیمٌ . فالسَّخِیُّ : الّذی یأکُلُ و یُعطی ، و الکریمُ : الّذی لا یأکُلُ و یُعطی ، و البخیلُ : الّذی یأکلُ و لا یُعطی ، و اللّئیمُ : الّذی لا یأکُلُ و لا یُعطی. (

بحار الأنوار : 71 / 356 / 18 ) : پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :مردان چهار گروهند: سخى، کریم، بخیل و لئیم. سخى کسى است که مى‌خورد و‌ مى‌خوراند، کریم کسى است که خود نمى‌خورد ولى مى خوراند، بخیل کسى است که مى‌خورد و نمى‌خوراند و لئیم کسى است که نه خود مى‌خورد و نه به کسى مى‌خوراند.

3.  امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: الإحْسانُ غَریزَةُ الأخْیـارِ و الإساءَةُ غَریزَةُ الأشْرارِ (

غرر الحکم : 2029) : نیکی کردن، سرشت خوبان است و بدی کردن سرشت بدکاران. 

4. پیامبر صلی الله علیه و آله: جِماعُ التَّقْوى فى قولِهِ تَعالى: اِنَّ اللّه َ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسانِ» (

مشکاه الأنوار، ص 95) : عصاره تقوا در این گفته خداوند آمده است: خداوند به عدالت و نیکى فرمان مى‌دهد.

5. قران کریم، مهم‌ترین قدم را برای رسیدن به آنچه گفتیم، تقوا بیان کرده است. آنجا که فرموده: إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ(

سوره نحل/128): به یقین خداوند با کسانی است که پروا پیشه کرده اند و کسانی که نیکوکارند.»: و مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ (

سوره نساء /125) : و دین چه کسی نیکوتر از دین کسی است که خود را با تمام وجود تسلیم خدا کرده و نیکوکردار است.»

6. وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ . (

سوره قصص/ 77 ) و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی .


تک تک هدایا را که باز می‌کرد، از چهره‌ خندانش می‌فهمیدیم چقدر خوشحال شده. همه‌مان خوشحال بودیم الا یک نفر. آخر سر هم، همان یک نفر، با همان دلخوری‌اش، به آن کودک 7ساله گفت: تشکر کن. کودک نفهمید. بلندتر گفت: فلانی، تشکر کن. از صدای بلندش، همه، جا خوردیم. ذهن کودک که قفل کرد، بنده خدا. و سر همین تشکر نکردن، آن فرد با دلخوری قهر کرد و رفت و این اتفاقی که می‌توانست خوشایند باشد را، برای همه تلخ کرد.

 

کاری به درستی و نادرستی رفتار نداریم. دقت اینجاست که این ناراحتی یعنی چه؟ به کسی احسانی بکنی و اگر تشکر نکرد، ناراحت شوی. برق چشم‌هایش، تشکر نبود برایت؟ راضی‌ات نکرد؟ به این چه می‌گویند؟

 

دقت دوم در احسان، همین نکته است: اینکه انتظار هیچ رفتار متقابلی، برای نیکی‌ات، نداشته باشی. نه هیچ تشکری. نه هیچ چهره‌ی قدردانی حتی. بلکه بالاتر، قیافه هم اگر گرفت، غذایت را در صورتت پرت کرد، اخم و فحش و هر چه که کرد، ذره‌ای ناراحت نشوی که من خوبی کردم و شما (1)

 

من و خدا فقط

حتما می‌توانی برخی رفتارهای محسنانه، نسبت به دیگران را، در

اینجا پیدا کنی.

دقت اول در احسان را از

اینجا بخوانید.


1.  علامه طباطبایی رحمه الله در این باره می‌نویسد: احسان، یعنی نفع و نیکی رساندن به دیگران، بدون انتظار پاداش متقابل و جبران نیکی؛ به گونه‌ای که در نیکی فزون تر و شایسته تر عمل کرده و در بدی در مرتبه‌ا‌‌ی پایین تر پاسخ دهد، یا اینکه به دیگران خدمت کند، بی آنکه در انتظار پاداش باشد.  

علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ‌ج12، ص 479

 


صلی الله علیک یا اباعبدالله


آیت الله بهجت رحمه الله علیه:

مگر ثواب زیارت سیدالشهدا از ما مذخور

۱ نیست؟!  ما می‌دانیم چه خبر است؟! می‌دانیم روایاتی را که دربارۀ زیارات سیدالشهدا در نیمۀ شعبان و در شب عاشورا و این‌ها هست، به کجاها رسیده؟! هیچ می‌توانیم بگوییم کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِه‏»

۲ یعنی چه؟!

یا مثلاً [اینکه در احادیث دربارۀ] زیارت عاشورا آمده‌ جَاءَ یَوْمَ القِیَامَة مُلَطَّخاً بِدَمِهِ فِی اصْحَابِ الحُسَیْنَ»

۳ در روز قیامت آغشته به خون خود در میان اصحاب حسین علیه‌السلام محشور می‌شود. سیدبن‌طاووس از این هم بالاتر نقل کرده است مُلَطَّخاً بِدَمِ الحُسَیْنِ»

۴ آغشته به خون حسین علیه‌السلام.

چه عرض بکنیم؟! ما این‌ها را می‌فهمیم؟! چیست که ثوابش برای ما مذخور نیست؟ همین بکاء برای سیدالشهدا علیه‌السلام ثوابش چیست؟!

می‌توانیم برایش حدی که دیگر از آن بالاتر نیست بگوییم؟! حدی نیست که! به حدی است بکاء که [در روایت] می‌گوید همین‌که اشک مختصری آمد، اذن دخول سیدالشهدا است و چه‌بسا جاهای دیگر هم [بنا‌به] الغاء خصوصیت، همین باشد؛ الدَّمْعَةُ عَلامَةُ الْاِذْنِ»؛ داخل بشو.

۵ از چشم من اشک بیاید، چه ربطی دارد به اینکه آن‌ها اذن داده‌اند؟! هیچ معلوم است که چه هست قضایا؟!

رحمت واسعه، ص۲۲۸ـ۲۲۹

 

پاورقی:

  • ۱. مذخور امری است که در دسترس همه نیست و ذخیره شده است برای افراد خاص یا وقت خاص یا مکان خاص؛ و مذخور بودن ثواب زیارت به یکی از این معانی است: ١. ذخیره‌شده برای وقت شدت نیاز؛ ٢. اصلاً بیان نمی‌شود که چقدر است؛ ٣. فقط برای خواص شیعه ذکر می‌شود.

  • ۲. امام‌ صادق علیه‌السلام دربارۀ زیارت امام‌ حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِه؛ هرکه قبر حسین علیه‌السلام را زیارت کند، درحالی‌که به حق او شناخت دارد، مانند کسی است که خداوند متعال را در عرشش زیارت کرده است‏»؛ کامل‌ایارات، ص۱۴۹ و نیز نک: کامل‌ایارات، ص۱۴۷؛ بحارالانوار، ج۹۸، ص۷۶و۱۰۵.

  • ۳. مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام لَیْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِیَ اللَّهَ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ کَأَنَّمَا قُتِلَ مَعَهُ فِی عَرْصَةِ کَرْبَلَاءَ؛ هرکس شب عاشورا نزد قبر حسین علیه‌السلام بیتوته کند، روز قیامت خدا را در حالی ملاقات می‏‌کند که به خون خود آغشته است. گویا با او در صحرای کربلا کشته شده است»؛ مصباح‌المتهجد، ج٢، ص٧٧١؛ اقبال‌الاعمال، ج۲، ص۵۵۸ و نیز نک: کامل‌ایارات، ص۱۷۳؛ مزار کبیر، ص۳۵۱؛ بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۰۳و١٠۴.

  • ۴. أَنَّ مَنْ زَارَهُ علیه‌السلام وَ بَاتَ عِنْدَهُ فِی لَیْلَةِ عَاشُورَاءَ حَتَّى یُصْبِحَ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى مُلَطَّخاً بِدَمِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام فِی جُمْلَةِ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ؛ هرکس حسین علیه‌السلام را زیارت کند و در شب عاشورا تا صبح نزدش بیتوته کند، خداوند تعالی او را آغشته به خون حسین علیه‌السلام و در زمرۀ شهدای در رکابش محشور می‏‌کند»؛ اقبال‌الاعمال، ج۲، ص۵۵۸؛ بحارالانوار،ج۹۵، ص۳۴۰؛ ج۹۸، ص۱۰۳.

  • ۵. نک: مصباح‌المتهجد، ج۲، ص۷۲۰؛ شهید اول، مزار، ص۱۲۲؛ بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۹۹.

 


زود به زود، احوالشان را جویا می‌شد. به دیدارشان می‌رفت. مختصر پولی که به‌دست می‌آورد، به حسابشان واریز می‌کرد تا کمبودی آنان را آزار ندهد. هدیه‌های مختلفی برایشان می‌خرید و. پای درد دلش که می‌نشستی، دلش می‌خواست هر لحظه در خدمت والدینش باشد. بااین حال پدرش، به او گفته بود: اخلاق و رفتارت خوبه. دعات می‌کنم ولی احسان کردنی که قرآن در مورد والدین گفته، تو بچه‌های من نیست!

احسان به والدین

می‌پرسید احسان دقیقا چیست؟ رفتارهای نیکویش را تحسین کردم. الهی که بهتر و بیشتر بتواند خدمت والدینش را بکند.

احسان، دو دقت ابتدایی دارد. الهی که این دقت‌ها را داشته باشیم.

 

دقت اول:

احسان این نیست که نیاز یا مشکل کسی را که قبلا مشکلت را حل کرده، برطرف کنی. این عدل است. احسان بالاتر از عدل است.(1) خوبی‌ای که می‌کنی، باید، بالاتر از خوبیِ او باشد. بدهکارش نباشی(2)

 

تاکنون، والدینت، به تو بیشتر احسان کرده‌اند یا تو محسن‌تر بوده ای؟

 

اینجا را بخوان تا کمی بیشتر، بال‌های تواضعت را برای والدینت، باز کنی.

 

1. امیرالمومنین علی علیه السلام : أطِلْ یَدَکَ فی مُکافَأةِ مَن أحسَنَ إلَیکَ، فإن لَم تَقدِرْ فلا أقَلَّ مِن أن تَشکُرَهُ. (

غرر الحکم : 2383 ) امام على علیه السلام : براى عوض دادن به کسى که به تو نیکى کرده است دستت را دراز کن و اگر توانایى [جبران ]نداشتى، دست کم از او تشکر کن.

2. ر.ک:

درس تفسیر آیت الله جوادی آملی، سوره مبارکه قصص، جلسه 29


این را هم که خوانده ای حتما :

کرده بر هر ذره ای، ایثارها


جاتون خالی صبح زود، رفته بودم زیارت. الهی روزی همه بشه.

یکی از بهترین کارها وقتی زائر هستی، به نیابت از دیگران زیارت کردن و برای دیگران دعا کردن است. چقدر عمیق و با تمام وجود دعا کردم خدایا همه بیمارانمان را شفا بده.


ما چقدر خودمان را بیمار می‌دانیم؟ کدام بیماری سخت‌تر است؟ بیماری جسم یا روح؟ الهی که خدا همه‌ی بیماری‌هایمان را شفا دهد به .

 گاهی شفاها به رخ دادن یک معجزه است. برخی شفاها به خوردن دارو و استفاده از یک واسطه مادی است اما بیماری روح را چه کنیم؟ اضطراب‌ها، وسواس‌ها، شرک‌های مخفی‌یماناین‌ها را چه کنیم؟

امروز آخر زیارت و دعا، موقع سلام دادن به صاحب امان عج الله تعالی فرجه الشریف، بنده خدایی با ناله می‌گفت: آقاجان، می ترسم از قبر و قیامتم. به دادم برس. دستمو بگیر و رها نکن. خیلی می‌ترسم از هول‌های قیامت و انتظارهای طاقت فرسا و . همین طور عین ابربهار گریه می‌کرد. خوش عاقبت باشد الهی که فهمیده : داروی و شفا دهنده‌ قلبش، یاد آخرت است.

 

الإمامُ علیٌّ علیه السلام :ذِکرُ الآخرةِ دَواءٌ و شِفاءٌ ، ذِکرُ الدُّنیا أدْوَأُ الأدواءِ .[

غرر الحکم: (5175 ـ 5176 ).]

امام على علیه السلام :یاد آخرت دارو و درمان است ، یاد دنیا بدترین درد و بیمارى.


آخرت


پ.ن: هیچوقت خودتون رو محروم از خواندن متن عربی روایات نکنید. ولو عربی بلد نباشید. کلام معصوم نور است و این نور را قلب‌، سریع جذب می‌کند.

 

چگونه همیشه یاد آخرت باشیم؟ را در

اینجا بخوانید.


هر ساعتی از صبح که بلند شدی، کار اولت این باشد که درنگی کنی. اگر تمرکز کافی را برای درنگ نداری، دست به قلم بشو و بنویس. ببین تا شب، می خواهی چه کارهایی انجام دهی. معمول ما آدم‌ها، زمان و تعداد کارهایی که بیشتر انجام می‌دهیم و حواس و دغدغه مان، به آن هاست، مربوط به کارهای این دنیایمان هست. با این اوصاف، اگر اعمال ما را در فرمول زیر بگذارند ، ضرر نمی‌کنیم؟

 

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن أصبَحَ و أمسى و الآخِرةُ أکبرُ هَمِّهِ جَعلَ اللّه ُ الغِنى فی قلبِهِ، و جَمَع لَه أمرَهُ، و لَم یَخرُج مِن الدُّنیا حتّى یَستکمِلَ رزقَهُ . و مَن أصبحَ و أمسَى و الدُّنیا أکبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللّه ُ الفَقْرَ بینَ عینَیهِ، و شتَّتَ علَیهِ أمْرَه، و لَم یَنَلْ مِن الدُّنیا إلاّ ما قُسِمَ لَهُ .

(بحار الأنوار : 77/151/104.)

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر آن کس که در شب و روز، بزرگترین همّش آخرت باشد ، خداوند بى نیازى را در دل او جاى مى دهد و کارش را سامان مى بخشد و از دنیا نمى رود مگر وقتى که روزى اش را کامل دریافت کرده باشد. و هر آن کس که شب و روز، بزرگترین همّش دنیا باشد، خداوند فقر را در بین دو چشم او قرار مى دهد (همیشه چشمش گرسنه دنیا است) و کارش را پریشان مى سازد و از دنیا به چیزى بیش از قسمت خود نمى رسد.

نیت

 

وقتی با کمی درنگ در ابتدای صبح، می‌توانیم نیت کنیم و کارهایمان را برای آخرتمان، ولو با ده واسطه، انجام دهیم، چرا اینکار را نکنیم؟ اگر فراموش می‌کنی، زنگ یادآوری نیت بگذار. خدایا، ظرف ها را بشورم برای رضای تو. خانه را جارو کنم تا تو راضی باشی از تمیزی خانه. به مادرم کمک کنم تا تو خوشحال شوی. خانواده را خدمت کنم تا تو از من راضی باشی ان شاالله که  همیشه، الهی، کار کنیم.

 

 بسم الله دفتر و قلم بردار و همین الان، تا پایان روزت را دوامی اخروی ببخش. دست خود توست.

 

در مورد رابطه های دنیا و آخرت بیشتر بخوانیم در

اینجا


هر چیزی را در این دنیا ببینی، بالاخره یک روزی پایان می‌پذیرد. فقر روزی تمام می‌شود. ثروت تمام می‌شود. چه بسا عزتی که تمام بشود! دوستی‌ها تمام می‌شوند ولو اتمامشان با مردنمان باشد. به هر چیزی فکر کنید تمام شدنی است.


 

جاودانگی

-مدت ها به عکس خیره بودم در سایز بزرگش -

 

فقط خداست که بوده و هست و خواهد بود.

من انسان هم تمایل بسیاری به دوام خوبی‌ها و داشته‌هایم دارم. و برای رسیدن به این خواسته، چاره‌ای ندارم جز اینکه داشته‌هایم متصل به چیزی باشه که دائمی است.

 

امیرالمومنین علی علیه السلام :جَعلَ اللّه ُ لکلِّ شیءٍ قَدْرا، و لکلِّ قَدْرٍ أجَلا (

غرر الحکم : 4778)

امام على علیه السلام :خداوند براى هر چیزى اندازه اى گذاشته است و براى هر اندازه اى، اجلى و سرآمدى.

 

سنت الهی است که همه چیز پایان می‌پذیرند. در عین حالی که این مسئله می‌تواند برای برخی ناراحتی بیاورد، خوشحال کننده‌هم هست اگر موقع سختی‌ها، متوجه باشی که روزی، تلاش‌هایت ثمر می‌دهد و تمام می‌شود بالاخره. کافی است صبور باشیم و این موقعیت‌ها را به سلم و سلامت رد کنیم بلطف الهی.

 

الهی که خوب عمل کنیم و با پیوند دادن تمام فناپذیرها به آخرت و خدایمان، داشته‌هایمان را پایدار کنیم.

 معامله با دوست بخوانید

در اینجا


دوست داشتید راجع به مصادیقش در نظرات، بیشتر صحبت می‌کنیم.  


این روزها، حتما، طعم گس فشار اقتصادی را شما هم چشیدید. سخته اما وقتی به ابعاد مختلفی که برای رشد ما می‌تواند داشته باشد نگاه می‌کنم، خدا را شاکرم از این نعمت بزرگ.

 

فشار اقتصادی کجا خودش را نشان می‌دهد؟

-         در خوردنی ها مثلا. برخی چیزها را دیگر نمی‌توانی بخری. به حداقل‌ها اکتفا می‌کنی. گاهی حتی چیزی برای خوردن پیدا نمی‌کنی.

-         در پوشیدنی ها. باید به داشته‌هایت اکتفا کنی. وصله بزنی و اتو کنی نه اینکه نو کنی.

-         در رفت و آمدها مثلا. خیلی جاها دیگر نمی‌توانی بروی یا خانواده‌ات را ببری. بیشتر در خانه هستی.

 

 شاید نتوانی دیگر به دیگران کمک کنی و هدیه برایشان بخری. سخته. دردآور و گاهی زجرآوره اما سراسر خیره. شاید این خیربودنش را به مرور بفهمی اگر معترض خدا نشی و راضی بشی.


 

عبادت


یک راه بیرون رفتن از این وضعیت، آن هم به سلم و سلامت چی هست؟ وضعیتی که دیگه دنیایمان تامین درست و حسابی‌ای نمی شود.

 

وقتی از این وضعیتِ عدمِ تامینِ دنیا، برای تامین کردن آخرتت استفاده کنی، خود به خود، دنیات تامین می‌شه.

زرنگ باش.

 

امیرالمومنین علی علیه السلام: عَلَیْکَ بالآخِرَةِ تأتِکَ الدُّنیا صاغِرةً.

غرر الحکم : ۶۰۸۰

 

به آخرت چنگ درزن، دنیا، خود با خوارى پیش تو خواهد آمد .

 

 راه هایی برای افزایش روزی، در

اینجا بخوانیم


دوست داشتین در نظرات بیشتر صحبت می‌کنیم


سعی کنید حتما امروز، ولو به دقایقی، نکاتی در فضائل مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام بخوانید و بدین واسطه، معرفتمان را بیافزاییم


ببینید و بشنوید و بخوانید

عید غدیر


امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان نقل نمودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

به راستی که خداوند متعال برای برادرم علی ابن ابیطالب فضائل بی شماری قرار داده است ، هرکس با اقرار و اعتقاد یکی از آنها را یادآوری کند خداوند گناهان گذشته وآیندهء او را می بخشد اگرچه با گناهان انس و جن وارد قیامت شود.

هرکس یک فضیلت از فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام را بنویسد تا زمانی که نشانه ای  از آن نوشته باقی باشد فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند،

و هرکس به یکی از آن فضائل گوش فرا دهد خداوند گناهانی را که با گوش مرتکب شده می بخشد ،

و هرکس به نوشته ای از آن فضائل نگاه کند خدا هرگناهی که با چشم انجام داده می آمرزد.

 

وایمان کسی قبول نمی شود مگر به ولایت علی علیه السلام و برائت وبیزاری از از دشمنان او.

 

منابع:امالی شیخ صدوق:138 ح 9


چند جمله ی کوتاه، فکر کردن، تعمق، وصل شدن، نتیجه گرفتن، تقرب ، با شما. بسم الله:

-         زمین، از زیر مکان کعبه، منتشر شد. این روز را

دحوالارض می‌گویند و اعمال عبادی خاصی هم دارد.

-          حضرت آدم علیه السلام ، خانه کعبه را ساخت


این خانه را باید خدا در اصل معماری کند

آدم بنایش برنهد، جبریل هم یاری کند

 

-         حضرت ابراهیم و پیامبر اکرم صلوات الله و سلامه علیهما،

تجدید بنای کعبه و محکم کاری کردند.

 

آن را اولوالعزمی دیگر یک چند حجاری کند

آن را اولوالامری دگر منقوش و گچ کاری کند

 

-         با وجود اینکه کعبه بت خانه شده بود اما خدا از آن،

در مقابل سپاه ابرهه، محافظت کرد.

این همه مراقبت از کعبه برای چه؟

 

اینسان خدا از خانه اش چندی نگهداری کند

تا ساعتی از دوستی، یک میهمان داری کند

 

این فضیلت ، فقط مخصوص مولایمان، امیرالمومنین علی علیه السلام است.


بیشتر بخوانیم و بدانیم از این خانه ویژه



عید شما پر باشد از برکت و توفیق و رحمت الهی

عیدتون مبارک


 

-         نه جانم. مربی نیومده. به جای خودش بدون اطلاع دو نفر دیگه رو فرستاده. می پرسم مربی کجاست می‌گه فلانی گفته من بیام دیگه به جاش. دِ آخه به فلانی چه ربطی داره که دخالت کنه!

+ لابد صلاحی بوده حالا چرا اینقدر عصبانی؟!!

-         ئه خب هماهنگ نکردن. من مسئولم


+ اینقدر سخت نگیر. کلاس برگذار شده دیگه. تو مسئول همین مگه نبودی؟ تازه، فلانی مگه دوستت نیست؟ همونی که اینقدر دلت براش تنگ می‌شه هر روز میری دیدنش. خواسته کمکی کنه بهت کلاست بدون مربی نباشه. بد بوده؟

-         نه جانم بد نبوده. ولی چرا به من چیزی نمیگن؟ باید برم باهاش دعوا کنم که چرا سر خود مربی عوض کرده.

+ ول کن بابا. دوستته. دعوای چی؟ سر خود چیه؟ چقدر تماس بی پاسخ داشتی. خب خودت در دسترس نبودی. ی کم از خودت بیا بیرون. بچه شدیا

-         باشه. تو هم هی نصیحت کن. می‌گم چرا ؟ می‌گی ول کن. اصلا بیخیال. اشتباه کردم با تو حرف زدم. کاری نداری؟ خدافظ

 

اِی اِی اِی.  الانه که بره کلی با دوستش بحث کنه و رابطه چند سالشون رو با این بحث بیخود، خراب کنه. اصلا حق با تو. تو درست می‌گی. حالا چی بدستت اومد؟!

 

الإمامُ الهادیُّ علیه السلام : المِراءُ یُفسِدُ الصَّداقَةَالقَدیمَةَ ، ویَحلُلُ العُقدَةَ الوَثیقَةَ ، وأقلُّ ما فیهِ أن تََ فیهِ المُغالَبةُ ، والمُغالَبةُ اُسُّ أسبابِ القَطیعَةِ.  

أعلام الدین : 311

امام هادى علیه السلام : مجادله کردن، دوستى دیرین رااز بین مى برد و پیوند استوار را از هم مى گسلد و کمترین چیزى که در مجادله هست، چیره جویى است و چیره جویى، خود عامل اصلى قطع رابطه مى باشد


محادله



اندر مضرات مجادله کردن،

اینجا را بخوانید


میلاد پربرکت امام عزیزمان، امام هادی علیه السلام بر شما مبارک باشه الهی


پول زیادی بخاطر ثبت نام در این دوره ها را داده بودم و حالا مانده بودم چه کنم. بروم یا نروم؟ شما بودید چه می کردید وقتی :

حسابی با این و آن هماهنگ کردی- حسابی ها - که آیا می‌توانند دوقلوهایت را نگه دارند تا تو بتوانی بروی سر کلاس، بالاخره بنده خدایی قبول می‌کند، با چه وضعی از آن ها دل می‌کنی و گریه هایشان را تحمل می‌کنی- مادری دیگر- بسرعت جت، خودت را به ماشین می‌رسانی و با اندک پولی که داری، راهی موسسه می شوی. می‌خواهی پایت را بگذاری در موسسه، که جوانی جلوی راهت سبز می شود و التماس می‌کند که جایش را به او بدهی و ترم اخر دانشگاهش است و دیگر در این شهر نیست که بتواند بعدها شرکت کند و با بدبختی پولش را قرض کرده و پولها را نشانت می‌دهد و التماس که

خب بگو. شما بودی چه می کردی؟


حق تقدم

حق با شماست. قبول بکنی خودت می دانی دیگر. سرکوفت های دیگران را هم باید تحمل کنی. همه زحماتت هم برباد رفته است. معلوم نیست دیگر چه زمانی، این دوره برگذار شود و غیره.

 

قال امیرالمومنین علیه السلام : عامِلْ سائرَ النّاسِ بالإنصافِ ، و عامِلِ المؤمِنینَ بالإیثارِ . غرر الحکم : 6342.

امام على علیه السلام : با دیگر مردم به انصاف رفتار کن و با مؤمنان به ایثار.


هر چیزی آدابی دارد، آداب ایثار را در

اینجا بخوانیم.


عمیق و نه خیره، به چهره اش می‌نگریستم. چشمانش بسته بود و راحت می‌توانستم هرچقدر دلم می‌خواهد، عاشقانه نگاهش کنم. نگاهش می‌کردم اما انگار تک تک روزهایی را که با او سر کرده بودم می‌نگریستم. تک تک روزهایی که مهرش رو نمی‌­دیدم اما او، مهر می­‌ورزید. و حالا که می­‌دیدم ذره­‌ای از مهرهایش را، می­‌خواستم جبرانی بکنم.

کمی تکان خورد و من، نگاهم را زیر انداختم تا اگر چشمانش را باز کرد، نبیند مستقیم نگاهش می­‌کردم. مطمئن که شدم هنوز خواب است، نفس عمیقی کشیدم و مجدد، محو صورتش شدم. چروکیده شده بود و زیبایی و شفافیت پوستش را از دست داده بودم. مادرم. چقدر در این لحظات تو را دوست می­‌دارم. پدرم را نیز. آن­ها بهترین احسان­ها را برایم انجام داده­‌اند و وقت آن است من هم، همان کار را بکنم.

تلفن را برمی‌دارم و شماره را می­‌گیرم.


      -    سلام علیکم. با آقای امیری کار داشتم.

+ گوشی خدمتتون. . . . سلام از ماست خانم . حالتون خوبه؟ بالاخره تصمیمتون رو گرفتید؟ کار خوبی می­ کنید که قبول می­‌کنید. موقعیت خیلی خوبی است و سکوی پرشی است برای شما.

-         بله . ممنونم. این­ها را قبلا هم فرموده بودید. ممنون از لطف شما ولی جواب بنده منفی است.

نگاهی به عکس پدر و مادرم می­‌اندازم که روی میزتحریرم هست.

+ ئه. چرا؟؟؟ بیشتر فکر کنید خانم.

-         نه ممنونم. همه فکرها را کرده­ ام. تشکر از پیشنهاد سخاوت مندانه­ تان. با اجازه ­تان. خدانگهدار

+ صبر کنید خانم خانم

گوشی را قطع می­ کنم. دوباره زنگ می‌خورد اما جواب نمی­ دهم. چرا باید وسوسه‌های شیطانی را بشنوم و از والدینم بگذرم!

می­‌خواهم مانند والدینم، بهترین احسان­ها را برایشان داشته باشم. بارها و بارها. این شد، بار اولش

 

الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإِیثارُ أحسَنُ الإِحسانِ ، و أعلى مَراتِبِ الإِیمانِ.  غرر الحکم : 1705 .

امام على علیه السلام :ایثار ، بهترین احسان و بالاترین مرتبه ایمان است.






از خود گذشتگی شهدا 


شما در طول هفته، چند بار از خودت و خواسته هایت به خاطر پدر و مادرت، می گذری؟


یکی از فلسفه های زهد، ایثار است. در ا

ینجا بیشتر بخوانیم.


دوست داشتم سوالی از شما بپرسم.   قبل از اینکه ادامه مطلب و جواب من به این سوال رو بخونین، خودتون جواب بدید که :

 

شما حاضرید یک سال کابوس ببینید و بعد از یک سال، ثروتی هنگفت به شما بدهند؟


         دنیا دوستی



سوالی بود که چند ساعتی ذهنم را با خود همراه کرد. ثروت هنگفت پول یعنی؟ نه. پول اگر چه راهگشاست گاهی اما احساس استغنا از آن راهگشاتر است.

ثروت اگر آرامش باشد چه؟ آرامش بدون محبوب که آرامش نیست پس شرطش همان است که بهترین چیزی را که می خواهم و محبوب من است، به من بدهی

در آن صورت

آری من حاضرم

 

حاضرم مرا تکه تکه کنی و آن را بدهی. کابوس ها را که من هر روز و هر شب می بینم و حس می کنم. حاضرم بعد از یک سال کابوس، بالاترین ثروتم را بدهی. محبوبم را به من بدهی. من زاده ی تلاطم کابوسم. بعد از یک سال، قول می دهی که صدای الا یا اهل العالم را بشنوم؟

 

پی نوشت

:

گفته اند، زمانی که حضرت قائم(عج) ظهور می‌کند، [کنار کعبه] ما بین رکن و مقام می‌ایستد و پنج ندا می‌دهد:

الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم.
الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده.
الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند.
الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جدّ من حسین را روی خاک افکندند.
الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا؛ آگاه باشید ای جهانیان که جدّ من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند».

 

یزدى حایرى، على‏، إام الناصب فی إثبات الحجة الغائب (عج)، محقق، مصحح، عاشور، على‏، ج ‏2، ص 233، بیروت، مؤسسة الأعلمى‏، چاپ اول‏، 1422ق.


خدایا شاکرم بخاطر نعمتی که به ما داده ای خود می دانی که مدت هاست در تمنایش، تشنه ام. الحمدلله رب العالمین.


الحمدلله


لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ   (ابراهیم / 7)

 شکر فقط به این نیست که بگویی الحمدلله رب العالمین و زبانت گویای سپاسی باشد که از این نعمت الهی برده ای. این هم لازم است و عالی. اما عالی تر، این است که قلبت، سپاسگذار منعمی باشد که تو را لایق که نه، می آزماید که آیا، لیاقت ادامه پیدا کردن این نعمت را داری یا نه.


چه اینکه خیلی بخشش ها خدا کرده و اعمال زشت ما، آن ها را از ما دور کرده است. لیاقتت را با به کارگیری و انجام وظایفت نشان بده به شکرانه ی این نعمت الهی ای که خدا، امروز، در روز عرفه، روزی ات کرده . نعمتی که چه بسا به خوبانش می داده و دارایی تو، از استجابت دعای امروزت باشد که گفته ای: هر خیری به هر که داده ای در این روز، به من هم بده.


شما فکر می کنید چند درصد از نعمت هایتان را حتی اندکی شکر می کنید که لیاقت تداوم این نعمت را داشته باشید؟


 

- ببخشید.

+ آخر این چه کاری است که کردی؟ بخشیدم. خدا ببخشد. ولی از تو بعید است. انتظار نداشتم. تو چرا؟ این هم کار بود که کردی؟

- شرمنده‌ام.

+ شرمندگی که نشد حرف . جوابم را بده. چرا این کار را کردی؟

- چی بگم. ببخشید

+ گفتم که. بخشیدمت. اما نمی‌فهمم بر چه اساسی این کار را کردی

 

در این جور مواقع، گرفتار شده‌ای؟ هر چه عذرخواهی می‌کنی، طرفت می‌گوید بخشیدم و باز هم سرکوفت و سرزنش و چرایی‌هاست که در کلامش می‌شنوی. یا حتی بدتر، خودت اینگونه بوده‌ای؟ که خطایی را ببخشی و در کلام، ولو به دقایقی او را سرزنش و نکوهش کنی و گاهی حتی، تنبیه.

 

عفو


الهی که اینگونه نباشیم که اگر بودیم، در اصل عفو و بخششی نکرده‌ایم که عفو و گذشت، سرزنش ندارد.(1) بگذر. رها کن. کش نده.

 

آثار عفو و گذشت را در

اینجا بخوانیم



1. الإمامُ علیٌّ علیه السلام :ما عَفا عَنِ الذَّنبِ مَن قَرَّعَ بِهِ .( غرر الحکم : 9567)

امام على علیه السلام : کسى که به واسطه گناه کسى را سرزنش کند، گذشت نکرده است.

 


بچه ها تب دار، یک عشر و دو عشر نیست. بالای دو درجه. نزدیک به 40.  پاشویه می کند و ادا در می اورد که بخندند. می خندند. چشمهایشان پف کرده و قرمز است. حرارت است که از این چشم های ناز ومعصوم می بارد. دردتمام بدنشان را در خود گرفته. سوزش هم علاوه می شود و خارش. حتما شنیده ای آبله مرغان را. یا گرفته ای. بروزش در بچه ها کمتر است اما این دو نو کودک، خیلی اذیت اند. تشت آب و صابون، به ترتیب، میهمان بدن تب دارشان می شود که هم به شست شوی دانه ها بپردازد و هم تب شان را کمی پایین بیاورد.


یکی را به حوله می نشاند. نرم نرم دست های پر مهرمادرانه اش را بر حوله فشار می دهد که اب تنشان گرفته شود. بیحال است. بد حال. چشمان خمار، بدنی کوفته و نالان. در اغوش می کشد و به اتاق می برد. یکی یکی دانه های تاولی اش را کرم میزند و هم زمان از بازی با او و نونهال دیگرش در حمام، غافل نمی شود.


خودش اما حالش بد است. او هم تب دارد. چشمانش به هرم گرما نشسته و بدنش به سوزش و درد و خارش. کودک نیست که خفیف باشد. اگرچه خفیف را نه دیده و نه حس کرده، فقط شنیده!


دومی را از حمام می گیرد. به لرز افتاده. در آغوش می کشد و با شعرهای من درآوردی، حواسش را پرت می کند. شربت افاقه نکرده. بایدترکیبی بدهد. کمی از شربت دیگر را با قربان صدقه های مادرانه به او می دهد.

دو ساعت است که یکربع به یکربع تب بچه ها را می گیرد. 39و نیم. پایین نمی آید. وقت نکرده آبی بخورد. هرم گرمایش دو چندان شده و دل پیچه و تهوع گرفته است.  به خود می گوید: طاقت بیار. محکم باش. یک تب است. فرض کن اوج تابستان قم در آفتاب گیرافتاده ای. توجه نکن. این دو طفل معصوم نیاز به مراقبت دارند.


باز هم تب شان را می گیرد. کمی کم شده است. هم زمان، مشغول پختن ناهار ساده و مقوی می شود تا به محض کم شدن تبشان، با خنده و بازی، به خوردشان دهد و جان به بدن های نحیفشان برگردد. قرص تب بر می خورد تا خودش هم جان خدمت، داشته باشد.

 

 

الکافی عن أبی بصیر عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهما السلام ، قالَ :قُلتُ لَهُ : أیُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ ؟ قالَ : جُهدُ المُقِلِّ ، أ ما سَمِعتَ قَولَ اللّه ِ عز و جل : وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»
تَرى هاهُنا فَضلاً؟

[الکافی : 4 / 18 / 3.]

الکافى ـ به نقل از ابو بصیر ـ  : به امام [باقر یا صادق علیهما السلام ]گفتم : کدام صدقه برتر است؟ فرمود: دِهِش بینوا. این سخن خداى عزّ و جلّ را نشنیده اى که : و [دیگران را ]بر خویشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نیازمند باشند» . آیا در این جا مازادى مى بینى؟

[یعنى آیا در آیه ، قیدى در خصوص این که مازاد نیاز خود را عطا مى کنند ، مى بینى؟ ـ م .]» .




چگونه می توان به #اهل_بیت علیهم السلام نزدیک تر شد؟

دو راه خاص، برای آن هایی که فکر می کنند خیلی دور هستند وجود دارد.
دو راه میانبر، برای سنگین تر کردن کفه‌ی #اعمال نیک
دو راه ساده و مهم برای کم کردن فاصله مان با #اهل_بیت علیهم السلام

می توانید حدس بزنید این دو راه چیست؟

به بهانه آخرین #جمعه ماه #شعبان


@zekreelahi



پول

خداوند مالی را به تو رسانده، حقوقی گرفته ای، هدیه ای حتما اول کاری که می کنی این باشد که از آن مالی که خداوند روزی ات کرده صدقه بده. در روایت داریم که اگر چنین نکنیم مورد لعن واقع می شویم.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ‏ مَنْ‏ وَهَبَ‏ اللَّهُ‏ لَهُ مَالًا فَلَمْ یَتَصَدَّقْ بِهِ منه بشیء» (کنزالفوائد/ج1/ص150) خدا لعنت کند، خدا لعنت کند کسی را که به او مالی بخشیده و هیچ چیزی به کسی نمی‌دهد.

چه اشکالی دارد اتفاقا خیلی هم خوب است. از اعمال مهم ماه رمضان هم، صدقه دادن است. هر چقدر که بتوانیم صدقه بدهیم. برای سلامتی امام زمان ارواحناله الفداه




✅ دیروز گفتیم ظلم، مانع #فهم #قرآن و #هدایت یافتگی ما توسط قرآن می شود. می دانید ظلم چیست؟

✍️#ظلم به معنای ستم و بیداد و از #حق و قرار دادن هر چیز در جای نامناسب است. (گفتار رفیع، ج2،ص24)

ظلم به سه قست تقسیم می شود. 1. ظلم به #خدا . 2. ظلم به مردم. 3. ظلم به خود

اگر #حق نادیده گرفته شود، اگر نسبت به #اوامر_الهی بی اعتنایی شود، اگر وحدانیت خدا نادیده گرفته شود و شریکی برای او لحاظ شود، این ها همه ظلم به خداست که بالاترین #ستم است (ِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ(لقمان/13))



اگر کسی به #حکم_الهی پشت کند، ظلم کرده است (َمَنْ لَمْ یحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(المائدة/45))

اگر از #حدود_الهی کند، ظلم کرده است(وَمَنْ یتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(البقرة/229))

اگر به خدا #دروغ ببندد، ظلم کرده است(فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(آل عمران/94))

☘️پناه می بریم به خدا از اینکه جزو #ظالمان باشیم. آنقدر دقیق و ریز و ظریف است که باید از خود #خدا #استمداد جست. خدایا به برکت #صلوات بر محمد و آل محمد، وجودمان را از ذره ای ظلم به خودت پاک کن. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


 

اطرافیان را می گویم. آن هایی که برایشان خدمتی کرده ای. کاری کرده ای. حالا از خانواده و خویشان بگیر تا همسایه و همکار و حتی مردم کوچه خیابانی که وقتی خطایی می بینی و دلت برایشان زجر می کشد که خود را به چه باتلاقی می اندازند و دستشان را که می گیری تو را برخوردشان با تو چگونه است؟

☘️بردبار باش. خودت را به بردباری بزن.می دانم درد دارد و خوب فهمیده ای اما خودت را به ندیدن رفتار #نه_خوب شان بزن این ها را تمرین کنیم تا کمی شبیه پیامبر بشویم.  

چقدر دلم به درد آمد وقتی این داستان را خواندم:

✍️الترغیب و الترهیب ـ به نقل از انس ـ : من با رسول خدا صلى الله علیه و آله راه مى رفتم و حضرت بُردى نجرانى با حاشیه اى زبر و درشت بر تن داشت. عربى بادیه نشین از راه رسید و رداى ایشان را محکم کشید. من به گردن پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه کردم دیدم حاشیه رداء، از شدّت کشیدن، روى گردن حضرت ردّ انداخته است. آن بادیه نشین سپس گفت : اى محمّد! دستور بده از مال خدا که نزد توست به من بدهند. پیامبر صلى الله علیه و آله به طرف او برگشت و خنده اى کرد و سپس دستور داد به او چیزى عطا کنند.

 الترغیب و الترهیب عن أنسٍ : کُنتُ أمشی مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله و علَیهِ بُردٌ نَجرانیٌّ غَلیظُ الحاشِیَةِ ، فأدرَکَهُ أعرابیٌّ فجَذَبَهُ بِردائهِ جَذبَةً شَدیدَةً، فنَظَرتُ إلى صَفحَةِ عُنُقِ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، و قَد أثّرَ بها حاشِیَةُ الرِّداءِ مِن شِدَّةِ جَذبَتِهِ . ثُمّ قالَ : یا محمّدُ، مُرْ لی من مالِ اللّه ِ الّذی عِندَکَ، فالتَفَتَ إلَیهِ فضَحِکَ ثُمّ أمَرَ لَهُ بعَطاءٍ .[الترغیب و الترهیب : 3 / 418 / 20.]

 

#حدیث
#اخلاقی
#از_معصوم_بیاموزیم


سخت است دل کندن. از چه؟ از هر چه که دلت به آن گره خورده. به بچه. به همسر. به مال. به مقام. به شهرت. به محبت دیگران. به امکانات و ابزارها. به لوازمی که داری. لب تابت. گوشی و

دنیا

اما وقتی دقت کنیم، می بینیم آن چیزی که باید سخت باشد، این است که من انسان، مخلوق با عظمتی که خداوند به خود تبارک الله گفته، دل خود را به این چیزهایی که کار راه اندازمان باید باشد، برای رسیدن به هدفی بزرگ تر، گره می زنیم.

نگو دل است دیگر

دل می بندد. به هر چه که چشم ببیند و فکر و ذهن دنبالش باشد. نه. مگذار این گونه شود. جهت بده. چشمانت را. فکر و ذهنت را.  

به جایگاه خودت بیاندیش تو، آن مخلوقی هستی که فقط بهشت جای توست. 1

خودت را مشتاق بهشت کن2

 

1. الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إنَّهُ لیسَ لأنْفُسِکُم ثَمَنٌ إلاّ الجَنّةُ ، فلا تَبیعوها إلاّ بِها .

امام على علیه السلام : جانْ بهاى شما جز بهشت نیست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشید.

 

2. الإمامُ علیٌّ علیه السلام :شَوِّقوا أنفُسَکُم الى نَعیمِ الجَنَّةِ تُحِبّوا المَوتَ و تَمقُتوا الحَیاةَ .  غرر الحکم : 5779.

امام على علیه السلام : جانهاى خود را مشتاقِ نعمت هاى بهشت گردانید، تا مرگ [و رسیدن به بهشت] را دوست بدارید و زندگى [در این دنیا] را دشمن.


 یادش می رفت دعا بخواند. تلاوت قرآن را داشت اما دعا و تعقیبات را فراموش می کرد. برای همین، با خودش قرار گذاشته بود که بنویسد. موقع نوشتن، بعد از دو سه خط اول، شروع می کرد با خدا حرف زدن و دعا کردن. همیشه همین طور می نوشت. نمی توانست جور دیگری بنویسد. هر جا می نوشت آخرش به خدا و حرف زدن با خدا و درخواست کردن از خدا  می رسید.

درخواست کردن از خدا

 از وقتی به طور منظم شروع کرده بود به نوشتن، حالش بهتر شده بود. زندگی اش نیز. در نوشته هایش با امام زمان عشق بازی می کرد. از خدا تشکر می کرد و خیلی حرفهایی که همیشه دوست داشت به خدا بگوید را می نوشت. ته نوشته، حتما صلوات می نوشت و خدا را شکر می کرد. از خدا می خواست که باز هم او را به صحبت با خود دعوت کند، ولو صحبت نوشتاری.

 

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

یَدخُلُ الجَنَّةَ رَجُلانِ کانا یَعمَلانِ عَمَلاً واحِدا ، فَیَرى أحَدُهُما صاحِبَهُ فَوقَهُ ، فَیَقولُ : یا رَبِّ ، بِما أعطَیتَهُ وکانَ عَمَلُنا واحِدا ؟ فَیَقولُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالى : سَأَلَنی ولَم تَسأَلنی .

دو انسان که هر دو یکسان عمل کرده اند ، وارد بهشت مى شوند ، امّا یکى از آن دو ، دیگرى را برتر از خود مى بیند . پس مى گوید : پروردگارا ! از چه رو او را برترى دادى ، در حالى که عمل هر دوى ما یکسان بوده است؟ خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مى فرماید : او از من درخواست کرد و تو درخواست نکردى».

عدّة الداعی : ص 36


 

دستش حسابی به کار خیر بود. تا پولی دستش می آمد، می گشت و منتظر بود نیازمندی برسد و به آن بدهد. بماند که خودش هم آدرس نیازمندانی را داشت اما طبق قاعده نانوشته ای، درصدی از پولی که به دستش می رسید را به نیازمندی می داد که تا به حال کمکی به او نکرده بود. انگار که پدر گروهی از نیازمندان شده باشد. چهل سالی بیشتر سن نداشت. ریش های کم پشت اما مشکی رنگی که تارهای سفید و خاکستری در آن دیده می شد، چهره گندمگونش را مهربان تر کرده بود. وقتی هم که با آن لب های کوچک خدادادی اش به نیازمندان لبخند می زد، قلب های شکسته شان را چنان ترمیم می کرد که خودش هم خبر نداشت.

با تمام این وجود، هشتش گرو نهش بود. کارگری روز مزد بود و سر هر کاری رفته بود، به دلیلی انصراف داده بود. برای همین هم، کارهای مختلف را بلد بود و همین کمکی شده بود که به همگان می کرد. معتقد بود این لطف خداست که او را به کارهای مختلف می گمارد و از آن کار بیرون می آورد و نمی گذارد عمرش صرف یک کار شود. هر کاری که یاد می گرفت، چند ماه یا سال بعد، گره از کار نیازمندی باز می کرد. همین چند وقت پیش، وقتی پای پیاده به زیارت مسجد مقدس جمکران می رفت، زن و شوهر جوانی را گوشه خیابان دید که مستاصل روی جدول نشسته اند. طوری خود را پشت ماشین پیکانشان مخفی کرده بودند که جز رهگذران، آن ها را نمی دید.

هیچ فکر بد در موردشان نکرد. جلو رفت. سلام و حال و احوال کرد و فهمید مسافر هستند. تعارفشان کرد به خانه اش بیایند. تشکر کردند. مرد جوان که ته ریش کمی روی صورتش داشت گفت:

  • قربون مرامت. ماشین خاموش کرده هر کاری می کنم روشن نمی کنه. کسی رو هم نمی شناسیم کمک بگیریم.
  • خیر باشه. بی زحمت کاپوت رو بزن بالا جوان

زن جوان، موهای بیرون زده اش را کمی داخل داد و گوشه ای به تماشا ایستاد. مرد جوان، کاپوت را بالا زد و دو دکمه روی قفسه سینه اش را بست. هوا گرم نبود اما عادت داشت که دو سه دکمه بالای پیراهنش را باز بگذارد. ناصر، دستی کمی به موتور نگاه کرد. برای استاد مکانیکش صلوات فرستاد و آنچه آموخته بود را روی موتور ماشین، چک کرد. مشکل را فهمید. کمی ور رفت و گفت: استارت بزن. ماشین روشن شد. خدا را شکر کرد که یک سال گذشته، وقتش را در مکانیکی بیهوده نگذرانده و چیزی یاد گرفته که به درد مومنی بخورد. دست در جیبش کرد و هر چه پول داشت داخل دستمال سبزرنگ سجاده اش گذاشت. مهر را داخل جیب پیراهن جای داد. دستمال سبزرنگ را طوری که زن جوان نبیند، کف دست جوان گذاشت و گفت: برو به سلامت. ان شاالله که به خیر و سلامتی به مقصد برسید. جوان شرمنده بود اما به آن پول بسیار احتیاج داشت. برای همین نتوانسته بود با امداد خودرو تماس بگیرد و گوشه بلوار، معطل مانده بود. تشکر کرد. ناصر در پناه خدایی گفت و رفت.

مسافت زیاد نبود اما هوایی که رو به گرمی ظهر می رفت، عرقش را در آورده بود. جز هزار تومانی که در جیب پشتی اش داشت، هیچ پولی نداشت. او دستش همیشه به کار خیر بود اما کارش خودش می لنگید. حالا هم احتیاج به یک وسیله ای داشت که او را به مسجد و بعد به خانه ببرد. لبخند شکر بر چهره اش نشست. لب هایش از تشنگی خشک شده بود. ماشینی جلوی پایش ایستاد:

  • حاجی بفرما. کجا می ری؟ من تا جمکران می رم

تشکر کرد و سوار شد. قلبش متوجه خدایی بود که همیشه به او نیازمند بود ولو اینکه خودش، دست نیازمندان را می گرفت. راننده، او را تا مسجد برد. از ماشین پیاده شد و گفت: من نیم ساعت دیگه برمی گردم. مسیرم به سمت . هست. اگه شما کارت تموم شد بیا با هم برگردیم.

راننده، احساس خوشی نسبت به ناصر داشت. با اینکه او را اصلا نمی شناخت. از هم خداحافظی کردند و هر کدام به راهی رفتند. ناصر تجدید وضو کرد و راننده، یکراست داخل مسجد شد. با خود فکر می کرد: زمین خوردن بچه و معطل شدن 5 دقیقه ای من برای آروم کردنش، به خاطر سوار کردن این بنده خدا بود؟ ای والله خدا. چقدر همه چیز رو با هم جفت و جور می کنی. عاشقتم مسجد، پر بود از آدم هایی که برای نماز، آمده بودند. مهر و تسبیحی برداشت. بسم الله گفت و قامت بست: الله اکبر


 

صدای پیامک بلند می شود. لابد تبلیغاتی است. حال و حوصله بلند شدن و موبایل را برداشتن ندارم. سرم روی کتاب است و داستان را برای پسر 6 ساله ام می خوانم. مصطفی مانند هر کودک دیگری، به هشدار موبایل حساس است و با شوق بلند می شود و می گوید:

  • بابا موبایلت صدا داد.
  • آره شنیدم. بیخیال. تبلیغاتیه. بیا بقیه داستان رو بگم

و کتاب را جلوی صورتش می گیرم و حواسش را به تصویر کتاب جمع می کنم. یک ربعی داستان خوانی مان طول می کشد. پیامک دیگری می آید. با خود می گویم: این وقت روز نمی گن ملت خوابن هی تبلیغاتی پیامک می فرستن! ساعت حدود سه بعد از ظهر است. کتاب را می بندم و مصطفی را به اتاق خواب کنار مادرش می فرستم تا او را نوازش کند و چرت بعد از ظهرش را بزند. خودم هم بتوانم راحت تر، در این اتاق بی سر و صدا بخوابم. چشمانم سنگین که می شود، یاد پولهایی که در این چند روز قرض کرده ام می افتم. غمگین می شوم که : او به من گفته بود با استغفار، مشکلت حل می شود. یک هفته ای است سی هزار استغفارم تمام شده. دیگر روی قرض گرفتن از کسی را ندارم. خانم حامله است و نمی شود هم با نداری سر کرد. آن بچه چه گناهی کرده که کارها این طور پیش رفته. خدایا کی جوابم را می دهی؟

تصمیم می گیرم غروبی، به والدینم زنگ بزنم و سراغی از آن ها بگیرم.

با صدای پیامک، از جا می پرم. ساعت سه و ده دقیقه است. حال ندارم از جایم بلند شوم و موبایل را که روی طاقچه بالایی گذاشتم تا دست بچه ها به آن نرسد، بردارم و بیصدایش کنم. چشمانم را روی هم می گذارم و می خوابم. این بار با صدای خنده بچه ها از خواب بیدار می شوم. ساعت حدود 5 بعد از ظهر است. حسابی خوابیده ام. می نشینم تا کمی خماری خواب از سرم بپرد. خانم لیوان آبی دستم می دهد. تشکر می کنم و می نوشم. بلند می شوم و به سمت گوشی می روم. چهار پیامک آمده. یکی یکی باز می کنم. اولی از بانک است. نزدیک یک میلیون تومان به حسابم واریز شده. جا می خورم. کمی مکث می کنم. پیامک بعدی را باز می کنم. پیام از اداره است که حقوق تعویقی تان واریز شد. لبخند زده و خدا را شکر می کنم. لذت اینکه جیبم پر از پول است در جانم می افتد. با خود حساب می کنم بروم کمی میوه و گوشت بخرم. خانم برای برداشن لباس بچه وارد اتاق می شود. لبخندم را که می بیند، لبخند می زند. می گویم: کمی پول دستم رسید. خدا را شکر می کند و برای تعویض لباس بچه از اتاق خارج می شود. پیامک بعدی تبلیغاتی است. و پیامک اخر را باز می کنم. یکی از دوستان است که دچار مشکلی شده و به سیصد تومان پول نیاز فوری دارد. جوابی به او نمی دهم. حساب می کنم اگر بخواهم به او این قرض را بدهم، و قرضهای این چند روز را صاف کنم، فقط صد تومان در حسابم می ماند. با صد تومان که نمی شود زندگی کرد.

به فروشگاه می روم. اقلام ضروری را می خرم. همان دوستم تماس تلفنی می گیرد. شرمنده ام که نمی توانم پاسخش را بدهم. شماره حساب های کسانی که ازشان قرض گرفته ام را در عابربانک می زنم و قرضشان را پس می دهم. پیامک می آید که : حالا باشه اخوی. عجله ای نیست. تشکر می کنم. ته این یک میلیون، حدود چهارصد و بیست هزار تومان مانده. به سفارش خانم، صدقه ای می دهم.

چند ساعت گذشته است و هنوز درخواست دوستم را نتوانسته ام فراموش کنم. مدام در ذهنم می آید. نگاهی به بچه ها و همسرم می کنم. با خود فکر می کنم به چند روز پیش که حتی پنج هزار تومان هم در جیبم نداشتم. نکند دوستم هم الان در چنین وضعیتی گرفتار شده؟ این فکر از ذهنم مانند جرقه ای عبور می کند. از خودم شرمنده می شوم. گوشی ام هوشمند نیست و مجبورم مجدد لباس بپوشم و به عابربانک بروم. زحمتش را به جان می خرم. دیر شده اما شاید گرهی از او باز کند. خدا بزرگ است. صد تومان هم خوب است. خدا می رساند. باز هم استغفار می کنم و کار می کنم. از اینکه در پاسخ به دوستم تعلل کرده ام استغفار می کنم. شماره حسابش را می پرسم. بلافاصله جواب می دهد. پول را برایش واریز می کنم. کمی بیشتراز سیصد تومان. سیصد و پنجاه تومان. تشکر می کند و پاسخش را مهربانانه می دهم. ته مانده حسابم را روی برگه ای که عابربانک تحویلم داده می خوانم: هفتصد هزار و سیصد و ریال فقط هفتاد هزار تومان. اشکالی ندارد. خدا روزی رسان است. خدایا تو را شکر به خاطر همه نعمت هایت. مرا ببخش که تعلل کردم. اشک از چشمانم جاری می شود.  

 

 

فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی:

وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِى وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلاً حِینَ یَسْتَقْرِضُنِى

و سپاس خدای را که از او درخواست می‌کنم و او به من عطا می‌نماید، گرچه بخل می‌ورزم هنگامی که از من قرض بخواهد 


[ عکس ]
#سلسله_درس_های_قرآن_شناسی
#قسمت_دهم

بهره مندی از قرآن کریم

وقتی به حقیقت و مراتبی که قرآن دارد، آگاه شدیم، تازه متوجه می شویم که چقدر راه برای رفتن داریم. این قرآن کریم و مبارکی که در دستانمان است، با تمام عظمت و نورانیتش، مرحله نازله ای است که با تلاوت و فهم و عمل کردن به معارف، ما را بالا می برد. آنقدر باید بالا برویم تا عنداللهی شویم. تا به آن مرتبه عالی قرآن دسترسی پیدا کنیم و حقایقش را بفهمیم.

آن وقت است که علمی فراموش نشدنی، به انسان داده می شود. حقیقت با روح او درهم می آمیزد و از او جدا نمی شود. فقط کافیست، به مقام لدن برسیم و نزد خدا، از او، حقایق را شهودا، ادارک کنیم. 

✨و ما چقدر مشتاق آن مقام هستیم. خدایا، ما را به مقام لدنی ات برسان و ادراک شهودی حقایق قرآن را به ما بده. ما را به این آرزو، برسان که مشتاق وصل توییم.

برای مطالعه بیشتر  ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص 37و 38


کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله 

@salamfereshte

#قرآن_را_بشناسیم    #قرآن_شناسی   #قرآن   #قرآنی  #نور  #سلسله_درس_های_قرآن_شناسی
#تولیدی
#سیاه_مشق


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها